حبیب رضایی گفت که از حضور در فیلم بی‌پولی راضی است

حبیب رضایی بازیگر فیلم بی پولی گفت : از بازی درفیلم بی پولی حمید نعمت الله بسیار راضی هستم . رضایی ادامه داد :بازی در این فیلم ،تجربه جالبی برایم بود.وی ادامه داد:امیدوارم بی پولی فیلم خوبی از کار درآمده باشد.فیلمبرداری فیلم بی پولی پس از شصت جلسه فیلمبرداری ،هفته گذشته درتهران به پایان رسید.داستان «بی‌پولی» درباره زندگی زوج جوانی است که دچار مشکلات اقتصادی و بی‌پولی می‌شوند و به دنبال راهی برای تغییر وضعیت زندگی خود هستند، آنان راه‌های مختلفی را برای رسیدن به پول بیشتر تجربه می‌کنندبهرام رادان ،لیلا حاتمی ،حبیب رضایی ،رضا رشید پور،سیامک انصاری ،بابک حمیدیان و....بازیگران فیلم بی پولی جدیدترین ساخته حمید نعمت الله هستند.بی پولی درهدایت فیلم تولید می شود وتهیه کننده آن مصطفی شایسته است .

 

منبع خبر : ایلنا

بهرام رادان مشغول تمرین های "تردید"

سلام

بر اساس خبری که از آقای باذل گرفتم بهرام در حال حاظر مشغول تمرین های فیلم "تردید" به کارگردانی واروژ کریم مسیحی است .

منبع : بهرام سینما

----------------------------------------------------------

اینم نوشته ی بهرام رادان برای زنده یاد خسرو شکیبایی که به دلیل در خواست شما نوشته ی اصلیو با خط خود بهرام براتون اسکن کردم .

پایان یافتن بی پولی + پخش گاوخونی از تلویزیون

سلام

فیلمبرداری بی پولی به کارگردانی حمید نعمت الله صبح روز چهارشنبه ۲ مرداد در خیابان جمهوری پایان یافت .

گروه در آن جا مشغول گرفتن چند پلان خارجی بودند .

منبع : بهرام سینما

--------------------------------------------------------

خیلیا می گن که چرا گاوخونی هیچ جا نیست .

من با آقای علی معلم تهیه کننده ی گاوخونی تماس گرفتم و درباره ی گاوخونی و این که از چه طریقی باید این فیلمو تهیه کنیم ازشون سوال کردم و ایشون گفتند که این فیلم پخش نشده ولی در حال حاضر در حال گفت و گو با تلویزیون هستیم و ممکن است همین روزا این فیلم از تلویزیون پخش بشه .

منبع : بهرام سینما

نامه بهرام رادان برای ممنوعیت تصویر چهره‌های مشهور در تبلیغات

نامه بهرام رادان در واکنش به ممنوعیت تصویر چهره‌های مشهور در تبلیغات:
استفاده درست و به جا از چهره های مشهور سینما، ورزش و موسیقی، سنتی کهن در جهان مدرن امروز است

ممنوعیت حضور ورزشکاران و هنرمندان در آگهی های بازرگانی و تجاری مسئله چندان غریب و پر سر و صدایی نبود، اگرچه تیتر یک شدن و افشای آن به صورت رسمی بعید به نظر می رسید، اما این ممنوعیت در دو سال گذشته بارها و بارها شفاهاً اعلام شده بود و اغلب شرکت های تبلیغاتی توسط وزارت محترم ارشاد با اهرم های مختلف از این مهم بر حذر شده بودند. نفس تبلیغات در جهان مدرن امروز، معرفی کالا به مشتری است و این کالاها که قطعاً تمامی مجوز های قانونی را کسب کرده اند برای اینکه به دست معرف کننده برسند نیازمند تبلیغاتی هدفمند اند.
شرکت های تجاری و صاحبان صنایع برای افزایش تولید و بالطبع چرخاندن چرخ های اقتصادی کشور باید بتوانند کالا و محصول خود را در سریعترین زمان به دست مشتری و مصرف کننده برسانند. لذا بحث تبلیغات و یافتن راه های بهتر برای جلب مشتریان بیشتر همیشه مورد توجه صاحبان صنایع و شرکت های تجاری بوده است. استفاده درست و به جا از چهره های مشهور سینما، ورزش و موسیقی، سنتی کهن در جهان مدرن امروز است و از سالیان نه چندان دور حضور هنرپیشگان، خوانندگان، ورزشکاران و حتی مربیان و کارگردان های مشهور در تبلیغات امری مرسوم در سراسر جهان بوده است. این پدیده پس از انقلاب با اراده پیشکسوت عزیزمان آقای مشایخی به مرحله اجرا رسید و پس از ایشان تعداد زیادی از دوستان هنرمند و ورزشکار هم به آن روی آوردند. تمایل شرکت های تجاری به عقد قرارداد با چهره های مشهور رو به فزونی بود. مردم از این که در اتوبوسها، خیابان ها، فروشگاه ها و مجلات و نشریات شهرشان به جای تصاویر حیوانات و جانوران عجیب و غریب فضایی و حتی چهره های ناآشنا، چهره های محبوبشان در عرصه های مختلف را می دیدند، راضی به نظر می رسیدند و شرکت های تجاری صاحبان صنایع هم از این که می توانند چرخه تولید و مصرف کالایشان و چرخاندن چرخ های اقتصادی کشور را سریع تر کنند خشنودند. در این میان گرچه عده ای هم به دلایل مختلف از جمله حسادت و پیشنهاد نداشتن از طرف شرکت ها و .... ناراحت بودند اما به دلیل جریان مثبت و مفید اقتصادی که در جریان بود، صدایشان به جایی نمی رسید.
به ظاهر همه چیز خوب پیش می رفت، به طوری که نگارنده در تابستان 2005 با عقد قرارداد با شرکتی کره ای موجبات آوردن بیش از نیم میلیون دلار ارز (تنها از طریق تبلیغات خویش) به کشور را فراهم کرد. چندی بعد نیز به همراه دوستان ایرانی پایه گذار شرکتی بودیم که قرار بود کارهای بزرگی در صنعت مخابرات و سیستم های ارتباطی کشور انجام دهد. وظیفه برنامه ریزی و اجرای تبلیغات محیطی شرکت به من واگذار شد و عکس ها در خیابان ها نصب شد، و جدا از سلیقه مدیران شرکت در انتخاب عکس ها، مصمم در ارائه کاری متفاوت در تبلیغات آن مشهود بود و مدیران شرکت هم به موازات تبلیغات سعی در ارائه خدماتی نوین در عرصه ارتباطی و مخابراتی کلان کشور بودند اما پس از گذشت شش ماه، از ارشاد تماس گرفتند و گفتند که از عکس های چهره های مشهور نباید در سطح شهر تهران استفاده کرد (گویا در شهرستان ها ممانعتی وجود نداشت) و شرکت مجبور به جمع آوری تصاویر شد. با پیگیری مدیر برنامه هایم وضعیت را از ارشاد جویا شدم و خواستار ابلاغ قانون، بخشنامه، توصیه نامه، دستورالعمل و هرچیز کتبی شدم اما جواب منفی بود و گفته شد که "ما نمی گذاریم!" تا در شورایی برای تدوین ضوابط این کار تصمیم گیری شود.
همزمان پهلوان حسین رضا زاده مشغول تبلیغ برای یک بانک دولتی روی بیلبوردها، یک آب معدنی بر روی ماشین ها و یک خاور در روزنامه ها بود. پیگیر تفاوت وضعیت ایشان با بقیه شدم، پاسخ دادند که ایشان فرق می کنند! سکوت شد....چندی گذشت. پهلوان دیار ما با یک دفتر معاملات املاک در امارات قرارداد بست و طرف اماراتی هم سهواً و یا عمداً به بدترین شکل تجاری از ایشان سود برد. اتفاقی که برای هرکدام از هنرمندان این سرزمین هنرپرور به مثابه یک خودکشی حرفه ای می توانست باشد، آن هم به یک اتمام واضح : تشویق به خروج ارز از کشور!!! اما پهلوان حسین رضا زاده را پر قدرت تر از این می دیدیم که گزندی متوجه ایشان شود، امیدوار بودیم تا این اتفاق مسئولین را بیدار کند تا به جای این دست و آن دست کردن به فکر چاره ای باشند و به قول خودشان ضوابط و چارچوب این کار را مشخص کنند و کارها دوباره رونق بگیرد و شکوفایی حاصل شود.
در این میان در کمپین همکاری با یکی از بانک های خصوصی طرحی بسیار زیبا تدوین شد که در آن اینجانب به عنوان مدل تبلیغاتی بانک مذکور شروع به کار می کردم و می خواستیم از حضور چهره های مشهور و عمدتاً پیشکسوت هنرمند دیگر که قابلیت محبوبیت و شهرت ایشان بسیار بالاتر از جاذبه های تبلیغاتی شان بود، نیز هر ماه به عنوان میهمان ویژه استفاده کنیم تا همه بدون تبعیض در کنار هم از وضعیت ایجاد شده بهره ببریم و بانک مذکور هم بتواند با قدرت بیشتری وظیفه خود در راه سرمایه گذاری در پروژه های عمرانی و اقتصادی کشور عزیزمان به انجام برساند. اما ناگهان وزارت محترم ارشاد به جای تدوین ضوابط، کم حوصلگی به خرج داد و آسانترین مسیر را انتخاب کرد: ممنوعیت! به هر حال اگر چه در نیت مسئولین ارشاد و میل ایشان برای رسیدن به تعالی فرهنگ و هنر شک ندارم ولی از آن جا که روش آن ها و بی حوصلگی شان و استفاده آن ها از قوانین نانوشته در محدود کردن آزادی های فردی و شهروندی را نمی پسندم ، اعتراض مستدل خودم را نسبت به این شیوه برخورد با طبقه محبوب جامعه اعلام می دارم. باشد که به درستی در راه نوآوری و شکوفایی جامعه و اقتصاد کشورمان گام برداریم.

آمین
بهرام رادان
26 تیر ماه هشتاد و هفت

بی پولی + حضور بهرام رادان در مراسم ختم خسرو شکیبایی

سلام
این آپ همون آپی بود که قولشو داده بودم . اما اون جوری که دلم می خواست نشد ولی بازم خیلی خوبه .
مطالب این پست عبارت اند از :
1- نوشته ی بهرام رادان درباره ی خسرو شکیبایی .
2- عکس و گزارشی از حضور بهرام عزیز در مراسم زنده یاد خسرو شکیبایی .
3-گزارش از بی پولی .

به همراه توضیحات و عکس هایی که خودم گرفتم و خیلی زیباست .
(منظور از منبع : سینما روز در واقع خود من است) .

وارد لوکیشن بی پولی واقع در فرشته شدم . یه خانه ی ویلایی بزرگ با حیاطی دل نشین . رفتم داخل . بچه های صحنه مشغول آمده کردن صحنه بودن . یک دفعه بهرامو دیدم . من و دوستم سلام کردیم . برگشت سلام کرد و دوباره سرشو چرخوند . ولی دوباره برگشت و گفت : اِِِِ سلام . (با لبخند) . تازه مارو شناخته بود .
هیچی دیگه خلاصه بهش گفتیم یه متن درباره ی عمو خسرو می خوایم . اونم گفت من یه دونه برای اعتماد نوشتم برای شما هم می نویسم .
داشت کم کم برای ضبط پلان آماده می شد .
بعد از گرفتن پلان دوبازه پیشش رفتیم و گفت که اون نوشته ای که برای اعتماد نوشته رو انداخته دور و گفت که قلم و کاغذ بدید تا براتون بنویسم . خصلاصه گذاشتیمش سر کار .
بنده ی خدا نشست روی صندلی و با حوصله یه متن زیبا برامون نوشت .
منم کلی خوشحال شدم و ازش کلی تشکر کردم .
بعد که رفتم سینمای ما دیدم عین این متنو نوشته که منبعش اعتماد است و خیلی فرق نمی کنه .
تازه فهمیدم که همه ی اونارو از حفظ برامون نوشته و تو دلم بهش گفتم : ماشالله حافظه !
اینم متنی که برامون نوشته :

خسروی عزیزم
دوباره یادمان افتاد که عزیزی از قافله ی عمر جا افتاد .
خسروی عزیزم ، دوست خوبم
به یاد تمام نقشهایت که نسل من با آن ها بزرگ شده اند ،
به یاد تمام شبهایی که با "با صدای پای آب" تو بخواب رفته ام ،
و به حرمت دل پاکت که توان آزار هیچ کس جز خویش را نداشت ،
لحظه ای درنگ می کنم و خاضعانه از درگاه حق برایت آمرزش طلب می کنم
و یقین دارم که جاودانگی صدایت تا ابد در ذهن نسلها باقی است .
روحت شاد . آمین .


منبع : سینما روز


2 تا عکسم از جلو و عقب ماشین آقا بهرام براتون گرفتم که امیدوارم لذت ببرید :

  

سه شنبه رفته بودم مسجد جامع شهرک غرب برای تهیه گزارش براس سایت سینما روز .
از ساعت 15:30 شروع شد تا 5 . مشغول عکاسی بودم که یک دفعه دیدم همه ی جمعیت جیغ و داد کردند .
اصلاً نفهمیدم چی شد . یک دفعه جلوی من شلوغ شد ، دیدم از بین جمعیت بهرام با 2 نفر که محکم دستاشو گرفتند داره میاد و اومد و از کنارم رد شد .
خیلی شگفت زده شدم .
حدود 10 دقیقه داخل مسجد بود و بعد دوباره با 2 نفر که دستشو گرفته بودند اومد بیرون و در حال رفتن به سمت ماشین بود .
منم سری خودمو بهش رسوندم و در اون شلوغی خودمو بهش معرفی کردم و گفتم که می خوام برای سایت سینما روز ازش عکس بگیرم . اونم منو شناخت و گفت باشه بریم بالا حالا . نزدیک ماشین که شد سری سوار ماشین شد . ماشین خودش نبود . عقب نشست . یه مزدا 3 بود . نشد درست حسابی یه عکس ازش بگیرم . زدم به شیشه . اونم باهام بای بای کرد . همین .
اینم عکسی که همون موقع گرفتم :

خب حالا بریم سراغ گزارشی که من و دوست نازنینم مجتبی نجفی از پشت صحنه ی بی پولی گرفتیم .

گزارش اختصاصی از پشت صحنه "بی پولی"

سینما روز _ مجتبی نجفی ، امید منوچهری : به سمت آدرس مورد نظر در خیابان یاسمن واقع در خیابان چناران در خیابان فرشته می رسیم . قبل از ورود با آقای حاتمی مدیر تدارکات فیلم هماهنگی می کنیم. وارد خانه می شویم. یک خانه ویلایی قدیمی دو طبقه که در اطرافش باغچه ای بزرگ قرار دارد. در حیاط میز بزرگی قرار دارد که عوامل در آنجا استراحت می کنند. آقای حاتمی بر روی صندلی کنار همان میز نشسته است. با او سلام علیکی می کنیم و داخل می شویم. خانه به نظرمان آشنا می آید. گویا لوکیشن چندین فیلم دیگر بوده است. اتاق سمت راست محل لباس ها و وسایل فیلم است و اتاق سمت چپ محل اصلی فیلم برداری است. فیلم برداری هنوز شروع نشده است. عوامل پشت صحنه در حال تنظیم نور ، پایه های دوربین و غیره هستند. بچه های صحنه در حال آوردن وسایل از بیرون هستند. وسایلی مثل چوب ، وزنه و غیره که برای تنظیم دوربین نیاز است. واقعا همین عوامل هستند که زحمت زیادی می کشند تا یک فیلم درست شود اما هیچ وقت مانند بازیگران و کارگردان دیده نمی شوند. بگذریم. آقای زرین دست (مدیر فیلم برداری) با تمسخر می گوید: به نظر خودتون یک لیوان آب به من می دهید؟
فضای داخل بسیار گرم است. بیشتر عوامل در محل های دیگر به سر می برند. بچه های صحنه در حال قرار دادن پروژکتوری بزرگ در روی راه پله ها هستند. با کمک وسایلی که در رو به روی راه پله گذاشته شده است نور داخل اتاق را تنظیم می کنند. وسایلی مثل : متور سیکلت ، چتر ، چندین کارتون ، میز ، آیینه و ... . واقعا بیشترین چیزی که توجهمان را به خود جلب کرد همین کارهای حرفه ای نورپردازی و تصویر برداری بود.
موقع تمرین فرا رسیده است. صحنه مورد نظر بدین گونه است: یک میز شیک که روی آن یک بوخور و چند جعبه شبیه جعبه پیتزا گذاشته شده است. پشت میز فروهر (عباس امیری) و این ور میز هم ایرج (بهرام رادان) نشسته است. در روی میز جلوی ایرج چند پرتغال گذاشته شده است.
نکته جالب این است که صحنه ای که باید گرفته شود در زمستان (5 دی) است و آقای امیری که در فیلم سرما خورده است ، با چندین لباس گرم و یک پالتو و یک ملحفه باید در صحنه ظاهر شود. کما اینکه یک بوخور هم در جلوی آن مشغول فعالیت است ! حالا تصورش را بکنید که ما با لباس نازک و آستین کوتاه طاقت گرمای داخل را نداشتیم ، آقای امیری با لباس های زمستانی و ملحفه و پالتو و بوخور جلوی خود چه سختی می کشیده است. گرمای هوا به قدری بود که بهرام رادان موقع تمرین تا دیالوگش را می گفت می رفت بیرون و صدایش می زنند. آقای زرین دست و آقای نعمت الله (کارگردان) و آقای بختیاری (برنامه ریز): بهرام...بهرام. مردی با ژست وارد اتاق شد. آقای بختیاری گفت : تو بهرامی این جوری با ژست هم وارد می شی؟!
تمرین شروع می شود. عوامل صحنه بلند می گویند : سکوت لطفا. آقای امیری در پشت میز نشسته و بهرام هم در حال تمرین با اوست. آقای زرین دست هم دوربین اش را روشن کرده و آن را تنظیم می کند. واقعا آقای زرین دست خیلی حرفه ای و دقیق تصویر و نور را تنظیم می کرد. آقای خانزادی(صدابردار) هم پشت میز صدابرداری نشته است. آقای بختیاری می گوید: بچه ها یک تمرین باحال بریم ؛ اون تمرین خوبه رو بریم. بهرام یاد لیوان را به دست آقای امیری بدهد. آقای نعمت الله می گوید: آقای امیری شما لیوان را ول نکنید. آقای زرین دست: سرتو بیار پایین تر آقای ... . بهرام می گوید : رادان هستم !
اسحاق خانزادی صدابردار کار گفت : این تراکتورو (بوخور) قعطش کنید !
نعمت الله به سمت بوخور می رود و به سر آن محکم می کوبد . صدای بوخور قطع می شود !
همه می خندند ...
فیلم برداری اصلی آغاز می شود. منشی صحنه می گوید: صدو دوازده یک. ایرج با لیوان آپ پرتغالی که در دست دارد به سوی میز فروهر خیز بر می دارد. یک دفعه موبایل آقای زرین دست زنگ می زند. آقای زرین دست بر می دارد و می گوید من بعدا تماس می گیرم. دوباره کار را شروع می کنند. آقای نعمت الله: سه ، دو ، یک. رادان دوباره همین کار را تکرار می کند. ولی آقای زرین دست در حرفش می پرد و می گوید : حمید (یکی از دستیاران دوربین) کو؟ بقیه هم همین حرف را تکرار می کنند.  حمید از آن ور میز فروهر بیرون می آید و می گوید : کات. همه بلند می خندند. چهارم پنجم دفعه سکانس نصفه شد تا این که بالخره سکانس به خوبی تا ته رفت . آقای نعمت الله گفت خوب بود. اما بهرام گفت: همچین اکی نبود. با اینکه که سکانس خوب گرفته شد اما ترجیح دادند که یک بار دیگر هم بگیرند. سکانس دوباره گرفته می شود. حمید نعمت الله: کات. بهرام سریعا اتاق را ترک می کند. نورها خاموش می شوند. ما هم به بیرون از سالن می رویم. بعضی از عوامل دوباره شروع به تنظیم نور و تصویر در رو به روی راه پله کرده اند و دیگر عوامل بر روی میزی که در حیاط بود مشغول استراحت هستند.
گروه با وسایلی جالب ، صدا و سایه ی بارانی که بر روی شیشه می ریزد را طراحی کردند و سایه ی قطرات باران می بایست بر روی صورت بهرام معلوم شود.
سکانس دوم به این صورت بود که در حالی که ایرج با فروهر صحبت می کند به طرف در اتاق فروهر حرکت می کنند و ایرج در را باز می کند و به بیرون می آید ، گریه می کند و سریع گریه اش را قطع کرده ، به این طرف و آن طرف نگاهی می کند و می رود .
صحنه آماده شده بود . نعمت الله سراغ بازیگران را می گرفت . بهرام در حال تمرین کردن گریه بود ! نعمت الله در حالی که خودش صحنه ی گریه را برای بهرام بازی می کرد به او می گفت که گریه را سری قطع کند و برود . چند بار تمرین کرد . که آخر خنده اش گرفت .
نعمت الله به بهرام می گفت : یه خورده اغراغشو کم کن .
ضبط دوباره شروع شد .
یکی از عوامل می گفت کسی راه نره بیرون .
این سکانس هم به خوبی تمام شد .
این هم متن کامل سکانسی که در حال فیلم برداری بود:

داخلی – شب - دفتر فروهر

ایرج با لبخند و ملاطفت شروع به قاچ کردن پرتغال می کند.
فروهر: این بندای پام داره از هم وا می شه ! دکتر گفته حرارت براش خوبه. نرم می کنه جونو ! (یکهو لرز کوچکی می کنه) می بینی چه می لرزم؟... من خیلی کم سرما می خورم ؛ اما امسال این دفعه ی دومه. دکتری هم نیستم اونچنون که هی برم قرص بگیرم. شلغم خودش معدن آنتی بیوتیک !
(ایرج که کار آبگیریش تمام شده ، لیوان آب پرتغال را دست فروهر می دهد ولی دست خودش را از لیوان جدا نمی کند.)
ایرج: صادقانه می گم که کم آوردم. به زنم گفتم سه ماهه بر می گردم سر کار. الان چهار پنج روز هی می گه چرا بر نمی گردی ، چی شد ، دارم براش چاخان پاخان می کنم ، پیله کنه سرش داد می زنم ، روباره بنا کرده قرص خوردن. یک خورده شده مایع دلغشه ، دخترم از اون ور سرما خورده ، شما خودتون سرما خوردگی تو این سن وسال چه جوری استخوان آدمو خورد می کنه ، طفلی کم جونه ، تازه هفت ماهه هم به دنیا اومده . اومدم بگم دوباره می خوام بیام سر کار. شمای جای پدر منید. من از پدر خیر که ندیدم. شما برای من پدری کنید. فکر کنید من پسرتونم.

منبع : سینما روز

بهرام رادان ، کاندیدای حضور در فیلم تازه «عزیز‌الله حمیدنژاد»

 

8 بازیگر کاندیدای حضور در فیلم تازه «عزیز‌الله حمیدنژاد»

پیش تولید «آناهیتا» شروع شد

8 بازیگر به نام‌های بهرام رادان، محمدرضا گلزار، محمدرضا فروتن، بابک حمیدیان، گلشیفته فراهانی، لیلا حاتمی، باران کوثری و النازشاکردوست بازیگران احتمالی نقش‌های اصلی «آناهیتا» ساخته جدید «عزیزالله حمیدنژاد» خواهند بود.  ازه‌ترین کار عزیزالله حمیدنژاد، از میان بازیگران سینمای ایران کاندیدهای نقش‌های اصلی این فیلم اعلام شدند.بنا بر این گزارش، بهرام رادان، محمدرضا گلزار، محمدرضا فروتن، بابک حمیدیان، گلشیفته فراهانی، لیلا حاتمی، باران کوثری و النازشاکردوست بازیگران احتمالی نقش‌های اصلی «آناهیتا» خواهند بود.بنابراین گزارش در چند روز آینده حمیدنژاد با بازیگران احتمالی فیلم جدیدش وارد مذاکره خواهد شد.موضوع آناهیتا درامی علمی، اجتماعی است که به تحقیقات علمی چند جوان دانشجو می‌پردازد.با تکمیل شدن سرمایه گذاران این فیلم، از هفته آینده پیش تولید آناهیتا آغاز خواهد شد.«آناهیتا» در مؤسسه سینمایی شیوافیلم پارس به سرپرستی عزیزالله حمیدنژاد و مهرشاد کارخانی ساخته می‌شود و اولین تولید این مؤسسه خواهد بود.

منبع : خبرگزاری فارس